- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
اَبرم و شب به شب از هجر رُخت میبارم من به اُمـیـد نـگـاهیست اگـر بـیـدارم بپذیری! نپذیری! کرمت را عشق است نـه پـی حـاجـتـم آقــا، نـه پـیِ دیـنــارم دیده گر یار نبیند به چه دردی بخورد؟! کـور مـانـدم بـه امـیـدِ سـحــرِ دیــدارم بدی از من! بدی از من! بدی از من بوده تویی و این همه خـوبی، منم و اِقرارم به زبان عاشـقم و، وقت عمل غافل تو به زبان نوکـرم و، وقت عـمل سربارم تو چرا فکـر منی؟! فکـر منِ نـالایق؟! من که سرگرمِ خودم بودم و فکر کارم روزهاش را تو گرفتی و به من مُزد رسید زحمتش را تو کـشیدی که تقـرب دارم یابن حیدر! بطلب یک سحر ایوان نجف دل مـن لـک زده بَــهــر پــدر کَــرّارم یک سحر صحن ابالفضل، غروبش گودال کربلا خـواستهام در سـحـر و افـطـارم گریه کردن ز شما! مرثیهخوانی از من خون زِ چشمان تو میبارد و خون میبارم شمر آماده شد و جَد تو چشـمش وا شد گـفـت یـا رب منم و زخـم تن بسـیارم! سر من را بِبُرد یا نَـبُرد حرفی نیست مـن پـریـشـانِ عـبـورِ حـرم از بـازارم بـوی زهــرا تـه گــودالِ بـلا پیـچـیــده خنجر آمد به زبان گفت من آن مسمارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها
جـا دارد اگـر از غــم دلـدار بـمـیــرم در گـریه رهـایم کـن و بـگـذار بمیرم مجموعهای از درد و مصیباتِ گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حـالا که درِ وصلْ به رویـم شده بسته ســر را بـگـذارم سـرِ دیـوار بـمـیـرم از حُـسـن کـمـالـش بنویسم همۀ عـمر اصلاً چه خـیـالـی که سـرِ دار بمـیرم یا رب سـبـبی سـاز بـبـینم گـل رویش مـگـذار که بـا دیـدۀ خـونبـار بـمـیرم یک بار اگر قرعۀ وصلش به من افتد نـزد پـسـرِ فـاطـمـه صـد بـار بـمـیـرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقـت سـحـر یـا دم افـطـار بـمـیـرم ایکاش که لب تشنه، گرسنه، دم افطار در روضۀ آن پـای پُـر از خار بمیرم جـانهای دو عـالـم همه قـربـان رقیه میگـفـت که من پـای غـم یـار بمـیرم بـابـای من از راه مـیآیـد بـه خـرابـه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد، ضربۀ سیلی حـق دارم از این هجـمـۀ آزار بمـیرم تب کردهام از دوری تو، عشق همین است اصلاً گـلـهای نیست که بـیـمار بمیرم بیوقـفـه صدایت زدم و شمر مرا زد از لـذتِ شـیـریـنـیِ تـکـرار بـمــیــرم در طـول مسیر عـمـه سپـر بود برایم شـرمـنـده از این شدت ایـثـار بـمـیرم خیلی به سرت زخم نشستهست، شمردم میخواهم از این غُـصۀ بسـیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکـر تو نیست در گـریـه رهـایم کن و بگـذار بمـیرم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بر زخمهای سینۀ عاشق دوا بس است داغ ندیـدنت به جگـرهای ما بس است بیتو شبـیه کـوچۀ تنگ است شهرمان ای زائـر شهـیـد مـدیـنـه بـیـا بس است پُـر کن دوبـاره کِـیل مـرا ایهـا العـزیز آقـا نگـو تـصـدّق این بینـوا بس است بر خشکی لبان من افـطار چاره نیست قدری غبار از کف پای شما بس است غفـلت مرا به مجلس عیش و گناه بُرد رفتم خلاف میل شما هرکجا بس است من دوست دارمت که نشـستم ببـینـمت بیرون نکن! نگو که برو بیحیا بس است ای صاحب اخـتیار من و قـدرهای من دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است قـرآن به سر گرفتم و گـفتم فـقط عـلی یعنی علی اگرکه ببخشد مرا بس است این بالحـسینهای تو دست مـرا گرفت اصلاً برای تـوبۀ من کـربلا بس است
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خوش آنكه در غـم تو، قلب مبتلا دارد به دست سبـحـۀ ذكـر و لب دعـا دارد فـقـیـر گـوشـهنـشـیـن مـحـبـتت هـسـتم بـسـاز بـا دل آنـكـه، فـقـط تـو را دارد سحر بدون حضورت، غروب دل تنگیست دلـم بـدون تـو كِی، رغـبت غـذا دارد؟ كـنـار ســفــره افــطـار مـا نـمـیآیـی؟ كه احـتـیـاط، یـقـین لـقـمههای ما دارد زمانه پُر شده از مکر و حیله و نیرنگ مگـر ز سـاعـت تو مـدعـی حـیا دارد چرا ظهـور تو را در گـنـاه میجـویم؟ تـفـكـری كه فـقـط، حـاصـل فـنـا دارد پناه بر تو از این فـرقـههای شیـطـانی كه عـزم دشـمنی و كـیـنه با شما دارد اگر چه جـاهـلـم و پُـر گـناه میفـهـمـم كه پـیـروی ز شـما، قـیـمت خـدا دارد بگـو رَوَد به كـنـاری، بـمیـرد از ذلّت كـسـی كه دل ز مـرام شـمـا جـدا دارد بیا و در شب احـیـا مـرا هم احـیـا كن كه مُرده دل، ز حریم تو جا كجا دارد؟ به قدر ذرّه شب قـدر، اگر مرا نخری چه ارزشی دگر این عمر بیبها دارد؟ حـسـین نـیت شـبزنــدهداریام بـاشـد دلـم هــوای سـحــرهـای كــربـلا دارد طواف مرقد شش گوشۀ حسین غریب امـامِ من بـه خـدا بـا شـمـا صـفـا دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گم کردهام به ظلمت شب نـور ماه را حـس میکـنم بـدون تو سخـتی راه را تا کی بنـاست از غـم و داغ مُـفـارقت هر صبح و شام سر بکـشم جام آه را این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود یـعـنی نشد که تکـیه زنم تکـیهگـاه را هـر هـفـتهای که میگـذرد آه میکـشم طی میکنم بدون تو هر سال و ماه را ای کعبهای که خال سیاهت مطاف ماست روزی نـما که بـوسه زنم قـبـلهگاه را آقـا اگـر چه نـوکـر خـوبـی نـبـودهایم از مـا مـکـن دریـغ تو نیـمـه نگـاه را آخــر چـگـونـه بـیمـدد مـهـربـانـیـت جـبـران کـنـیم این همه عـمـر تـباه را مقصود ما در این شب احیا فقط تویی احـیـا نـمـا تـو این دل غـرق گـنـاه را قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده پـــروردگــار بــنـدۀ بـیســرپــنـاه را شـایـد به آبــروی تـو و نــام مــادرت بخـشـد خـدا معـاصی این روسـیاه را آقا بیا به فـرق پُر از خـون مـرتضی امـشـب درآر بـنـدۀ در قـعــر چـاه را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـایـد دری بـرای مـنـاجـات وا شود تـا درد بـیدوای گـنــاهـم دوا شـود بایـد کـسی که نـزد خـدا دارد آبـرو وقت سحـر به یـاد دلـم در دعا شود باید ز آبـروی خودش خرجِ من کند تا واسـطه مـیـان من و کـبـریا شود بیواسـطه خـدا، بـخـدا رد کـند مرا بیواسـطه دعای سحر، بیبها شود یـابن الحـسـن بـیـا و مـرا آبـرو بـده تا که دری برای مـناجـات وا شـود از حق، بخواه بگذرد از هر چه کردهام تنها خدا به حرف تو از من، رضا شود نـام مـرا مـیـان قـنـوت سـحـر بـبـر تا نامـهام بری ز گـناه و خـطا شود مـاه مـبارک است مبـارکترش نما تا چـشم من به روی شما آشـنا شود باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی تا روزیام سفر به سوی کربلا شود آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار آنـجـا کـه قــبـلـه دل اهـل ولا شـود آنجا که بود زینب پـردهنـشین اسیر او شد اسـیـر تا که کـنـیز خـدا شود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در منـاجـاتِ سحـرگـاه دعـا کن مـا را ماهِ زهرا تو در این ماه دعا کن ما را جای این عاشقِ بیچاره بگو یک العفو روسـیـاهـیـم بـکِـش آه دعـا کـن ما را کوله بارِ گنه و جرم و خطا سنگین است رهـبـرِ راه در این راه دعـا کـن ما را ما سـرِ سـفـرۀ اِفـطـار دعـایت کـردیم سـرِ افـطـار تو هـم گـاه دعا کن ما را روزه با روضه گِره خورده لبم خشکیده حـقِّ خـشکـیِ لـبِ شـاه دعـا کن ما را حـقِّ دُردانـۀ ویـرانه به ما کن نظـری الـعــجــل بـقـیـة الـلـه دعــا کـن مـا را سرِ بابا به رویِ دامنِ دختر که نشست نـالـه زد آه پـدر… آه دعـا کـن مـا را تو نبـودی هـمه به گریـۀ ما خـنـدیـدند آه از نـیـمه شـب و راه دعـا کن ما را صورتـم مثـلِ گـلّ یاسِ عـلی نیلی شد زَدَنـم پــایِ ســرِ مــاه دعـا کـن مـا را بر روی دامنِ من نیمۀ شب ندبه بخوان در مناجـاتِ سحـرگـاه دعـا کـن ما را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه رمـضـان آمـد و دلـدار نـیـامـد آن مـونس جان محـرم اسـرار نیامد هر مـرغ چـمن آمده در باغ ولیکن آن بلبل خوش نغـمه به گلزار نیامد در بستر مرگ است مریض غم هجران آن شــافـی هـر درد دلآزار نـیـامـد یوسف سر بازار بُود چشم به راهش آن یوسف گـلچهـره به بازار نیامد هر قافله را هست یکی قافـله سالار این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار نـیـامد آن مظهـر نور از شجر طور نتابید وآن مـاه فـروزان به شب تار نیامد در کار بـشر صد گـره افـتاد خـدایا دستی که گـشاید گـره از کـار نیامد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مـاه خـدا رسـیـد ولـی تـو نـیـامـدی وقـت دعـا رسـیـد ولی تـو نیـامـدی ماه از تو، سفره از تو، خدایی شدن ز تو لطـفـت به ما رسـید ولی تو نیامدی سلطانی و مقـربیِ سائلان ز توست شـاهـا گـدا رسـیـد ولـی تو نـیـامدی از دستِ دوری از قدم توست، عاشقت تـا نـاکـجـا رسـیـد ولی تو نـیـامـدی دل مردهایم و در ظلمات گـنه اسیر عطر خدا رسـید ولـی تـو نـیـامـدی مست شهادتیم که عـطر حضورتان از لالـههـا رسـیـد ولـی تو نیـامـدی از افـتـتاح و زمـزمـۀ یا حـسینمان تا کـربـلا رسـیـد ولـی تـو نـیـامدی
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
غـمت برای دل مبـتـلای من کافیست رسد همین که به گوشت صدای من کافیست دوبـاره لــیـلـهٔ قــدر آمـده گـل نـرگـس بپیچد عطرت اگر در هوای من کافیست بـیـا و قـدر مـرا بـا خـودت مـقـدّر کـن اگر بـرای تو باشـم برای من کافیست غـریب، با هـمهام؛ تا مـقـرب تو شـوم فـقـط تو باشی اگر آشنای من کافیست مبـاد آنکـه بـبـیـنـم شـرار قـهـر تـو را همین که هجر تو باشد سزای من کافیست مـرا خـدا بـه تـو بـخـشـیـد یـا ولـی الله رضایت تو بـرای خـدای من کافیست مریـضم آمدم اشک از غـم عـلی ریزم که اشک روضه برای شفای من کافیست شب زیارت و یک یا حسین و قدری اشک برای تـذکـرهٔ کـربـلای مـن کـافـیست
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
میخـواهم امشب از خدای لیلةالقدر تـا بـازگـردی ای دعـای لیـلـةالـقدر بشـنـو صـدای الـتـمـاس اشکها را از بـغـض رنـجـور صدای لیلةالقدر با دسـت خـالی با تـمـنای ظـهـورت هر سـال میافـتـم به پـای لیـلةالقدر ایکاش درد دوری خود را بریـزی در دسـت خــالی گـدای لـیـلـةالـقـدر نقل است روح لیلةالقدر است زهرا پس جـان مـا بـادا فـدای لیـلـةالـقـدر ایکاش سال بعـد قـرآن سر بگـیریم بــا زائــران کــربــلای لـیـلـةالـقـدر حال و هوای کوفه گویا کربلاییست سخت است امشب روضههای لیلةالقدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام بیا بـبـین گل نرگـس چـقـدر بـد شدهام ببین که جای تهجّد، به جای ذکر سحر اسیر غـیبت و خودبینی و حسد شدهام اگر به آتش غفلت بسوزم حرفی نیست که من دچار گنه، بیحد و عدد شدهام دلـم نمیشکـند در مـیان روضه، ولی شـکـسـتـن دل پـاک تو را بـلـد شـدهام چقدر راحت و آسـوده معـصیت کردم که گویی منکـر آن قـادر صـمد شدهام ز چـشـمهـای سـیـاهـت نـداشـتـم پروا چنین به درک فیض تو بر خویش سد شدهام منی که دعوی عشق تو داشتم روزی به پیروی هـوا همچـو دیو و دد شدهام سزاست تا که مرا حد زنی به دست خودت بزن مرا که من آمـاده بهـرِ حـد شدهام اگر حساب کنم من فزون ز صدها بار به دستهـای کـریـم شـمـا مـدد شدهام خـدا کـنـد که بـبـیـنـی شـهـادت مـا را بیا ببین که به عـشق تو در لحد شدهام اگر چه باورت ای گل نمیشود شدهام در امتـحـان محـبّت مـنم که رد شدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاز در بـغــض صـدایـم آتـش آه آمـده بـاز هـم مـاه خـدا بـیمـاه از راه آمـده آه ماه فـاطـمه! برگـرد که حـتـی نفـس از مـیان سـیـنهها بیتـو به اکـراه آمده باز هم شبهای بخشش آمد و با لطف تو کوه سنگین گناهم رفت و چون کاه آمده سفرۀ افطار هم با آب و نان حـسرتش باز هم بیتو به استـقـبال این مـاه آمده از دل سنگ و سیاه خود صدایت میزنم مثل فـریاد ضعـیـفی کـز دل چـاه آمده کیست مانند تو که در جادههای بیکسی با من در راه مانـده هر زمان راه آمده تا به دست آرم دلت را باز میگویم حسین آتـش قـهـر تو با ایـن نـام کـوتـاه آمـده مـوقع افـطـار با لـبهای تـشنه باز هم در دلـم یــاد لـبـان تــشـنـۀ شــاه آمــده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با غم و غـصۀ بـسیار به تو رو زدهام بـاز قـلـبم شـده بـیـمار به تو رو زدهام زخـمیِ معـصـیـتم کاش نگـاهم بکـنی سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زدهام بـیحـیـا بـودهام اما منِ رسـوا شده را پیـش خود باز نگهدار به تو رو زدهام یوسف فاطمه ازبس که کرم داری و لطف مشکلم حل شده هر بار به تو رو زدهام افــتـخـاریست گــدایـیِ در خـانـۀ تـو میزنم در همه جا جار به تو رو زدهام اشک بـر دیـده و العـفـو الهـی به لـبـم با همین گریه و اذکار به تو رو زدهام در هـمـین مـاه بـده اذن سـفـرْ، کرببلا تـشـنهام تـشـنـۀ دیـدار به تو رو زدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک نظر کـن به دل دربه در نوکـرها دست خود را بکش آقا به سر نوکرها سر به زیریم و گرفتار ز بس خم کرده معـصیتهای فـراوان کـمـر نـوکـرها پَـر زدیـم و نـرسیـدیـم به تـو، افـتـادیم مرهـمی باش به هر زخـم پـر نوکرها با وجودی که دلت خون شده از ما اما در هـمه حـال تو بودی سپـر نوکـرها کاش در روضه ببـیـنـیم که هستی آقا تو خـریـدار دو چـشـمـان تر نوکـرها پیش تو هرکه زمین خورده ز جا برخیزد لطف کن بـاز بـیـا دور و بر نـوکرها بـا دعـای پـدر و مــادرمـان اینجـائـیم ای به قـربـان تـو مـادر پـدر نوکـرها رخـصـتـی بـاز بـده تـا که بـیـفـتـد آقـا یک شبی صحن حسین جان گذر نوکرها مادری خورد زمین صورت او زخمی شد سوخت از روضۀ مادر جگر نوکرها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـفـره دار مـاه مـهـمانی تویی رازق رزق دعـا خـوانی تویی گریه کردم وقت افطار و سحر یابن زهـرا از تو هستم بیخبر چشم ما را رنگ بـیداری بـده بر گـدایت وقـت دیــداری بـده نان تو نان عـلی و فـاطمهست بر غم و درد دل ما خاتمهست بسکه سرگـرم گـناه و غـفـلـتم شد عـبـادت، عـادت بیطاعـتم دعــوتــم، امــا نـــدارم آبـــرو ذکـر الـعـفـوی برای من بـگـو بارِ ما را میکـشی بر شانهات ای فـدای اشـک دانــه دانـهات بـا رقــیــه آمــدم راهــم دهــی تا سحر هم اشک و هم آهم دهی در سحر لطف مکرر میرسد یا خبـر یا اینکه دلبـر میرسد دخـتـرش سر را تماشا میکند در دل شب درد و دلها میکند: جـان بـابـا کم نـما این فـاصـله زخـمـیام مـثـل تـمــام قــافـلـه بر رخم امشب ببین این مسئله وارثم بر روضـههای مـادری شد تـمـام صـورتم نـیـلـوفـری یک نفـس مانـده برایم تا سحر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا نصیب من کن، چشمان تر شب قدر لطفی کن و دوباره، من را بخر شب قدر نفسم مرا زمین زد، شرمنـدهام شدم بد حالا رسیدهام باز، بیبال و پر شب قدر بـین هـمه گـداها، آقا بـبـین که هـسـتم بیچاره و فقیر و، درمانده تر شب قدر دیدی که در گناه و،غفلت گذشته عمرم امـا زدی صدایم، بـار دگـر شب قـدر بیسـر پـنـاه هـستـم، آقـا بـگـیر دسـتم نگْذار که بمانم، در پشت در شب قدر آقا بیا و بنْـویـس، روزیِ نـوکـرت را اهل دعا و گریه، در هر سحر شب قدر حتما نگـاه کرده، حیـدر به حـال زارم چون آمدم بگیرم، قرآن به سر شب قدر دلتـنگ و بیـقـرارم، باز الـتماس دارم پائینِ پای ارباب، من را ببر شب قدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـقـصـد تـمـام دعـاهـای مـا بـیا تـنـهـا دلـیـل دیــدۀ دریــای مـا بـیـا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هـر شب احـیـای ما بیا قرآن به سر گرفتهای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان هـمگی بیتو رفـتهاند ای غایب هـمیشه! به فـردای ما بیا ما هجـر دیدهایم به فـریادمان برس ما زخـم خـوردهایم مـداوای ما! بـیا این چشم ها که لایـق دیـدار نیسـتند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نگاهم کن! نمیخواهم به حالِ زار برگردم به آن ایـامِ نـفْـس-آلـودۂ تـبـدار بـرگـردم رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم تمام عمر سربارت شدم! امروز میخواهم؛ شبـیه مهـزیـارت در لـباسِ یـار برگردم تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم به سمتِ خیمهات با حالِ استغفار برگردم بنفسی أنتْ؛ یعنی نفْسِ بیداری که از لطفش اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم نبـینم ردّ اشکت گوشۀ پروندهام باشد… اگر که حال و روزم میدهد آزار؛ برگردم به چشمانت تعهّـد دادهام پایِ دعای عهد که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این حواست بیشتر باشد به من؛ نگذار برگردم!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک قدم میآیم و صدها قدم یارم شوی با هـمـه نـاقـابـلی آقـا خـریـدارم شوی نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم لیک از رحمت همیشه تو نگهدارم شوی با بدیهایم تو میسازی و میخوانی مرا خود دهی حال توسل، خود خریدارم شوی این منم مثل همیشه شرمگین و سر به زیر این تـویی مثل همیشه آبـرودارم شوی هر زمان با جان و دل خواهان دیدارت شوم گرچه نشناسم تو را بانی دیدارم شوی قـافـلـه میآیـد و مـاه مـبارک میرسد خود مگر با روضۀ ارباب سالارم شوی ای نگاه رحمتت در قلب ما یاد حسین با محـبـتهای اربـابـم هـوادارم شوی خواهری میگفت اطرافم نمانده مَحرمی کو نگاهت تا پناه چشم خونبارم شوی؟ مادری میگفت میسوزم میان شعلهها زینـبم بشـتاب در آتش پرستارم شوی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
این روزهـا که زمـزمـۀ یـار مـیکـنـم خـیـلـی هــوای دیـدن دلــدار مـیکـنـم در مـاه مـغـفـرت نـشـد آقا بـبـیـنـمـت بـر بـیلـیـاقـتـی خـود اقـرار مـیکـنـم یک بـار هـم نـشـد بـنـشیـنـم کـنـار تو از بس که بر معاصیام اصرار میکنم این نفس سر کش از چه رهایم نمیکند؟! این چه گناهی است که تکرار میکنم؟! بار خـطـا کُـمـیـت مرا لـنگ میکـنـد طیّ طـریق را ز چه دشوار میکنم؟! این تحبس الدّعا شدنم بیسبب که نیست از بس که رو به سفـرۀ اغـیار میکنم گفتم به خود که حدّ اقل ای کریم شهر یک شب کنار سفرهات افـطار میکنم فـهـمـیدهای به درد تو آقا نـمـیخـورم زیـرا خـلاف امـر تو رفـتـار مـیکـنم من نوکـر تو هستم و محـتاج لطف تو خود را به تو همیشه بـدهکـار میکنم دل را که حجم معصیت آن را گرفته است با اشک های روضه سبک بار میکنم خـون جگـر ز دیـده سرازیـر میشود وقـتی که یـاد کـوچه و دیـوار میکـنم سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟! این درد را به جان خود اظهار میکنم
: امتیاز
|